کتاب آخرین شبح، نوشته کریس پریسلی، اقتباسی از کتاب سرود کریمس چارلز دیکنز، داستان پسری را روایت میکند که قصد دارد، جان پیرمردی را به خاطر کمک نکردن به خودش بگیرد. اما روحی او را به آینده میبرد تا در گرفتن تصمیم درست به او کمک نماید.

شخصیت اصلی داستان، سام و خواهرش، در سال جدید در وضعیت فقر شدیدی به سر میبرند. سام تصمیم میگیرد تا نزدیک به سال نو از مردم تقاضای کمک مالی کند به این امید که مردم، نزدیک به سال نو قلب رئوف و مهربانتری دارند. در همین زمان، پیرمردی به نام آقای اسکروچ را میبیند و از وی هم تقاضای کمک مالی میکند اما از طرف او با رفتارهای بسیار بد و توهین آمیزی روبرو میشود. آقای اسکروچ نه تنها با سام رفتار بدی دار بلکه حتی با خانواده خود و برادرزاده اش نیز همین رفتار مشابه را دارد و با اینکه پیرمرد ثروتمندی است اما از کمک مالی به دیگران امنتاع می ورزد.

همین رفتار، باعث میشود تا سام نسبت به آقای اسکروچ، حس تنفر پیدا کند و می خواهد او را به قتل برساند. اما درهمین موقع با شبح مردی به نام ژاکوب مارلی، برخورد میکند. ژاکوب، سام را به آینده میبرد تا با تبعات به قتل رساندن آن پیرمرد ثروتمند، آشنایش کند و او را از این کار منصرف نماید.

کریس پریستلی، شاید در نگاه اولیه از کتاب سرود کریسمس، الهام گرفته باشد اما شباهت میان این دو اثر، تنها در مسائل و ساختار کلی است و این نویسنده، شخصیت جدیدی خلق می‌کند و به این داستان از زاویه‌ی متفاوتی می‌پردازد.